اخیرا مستندی دیدم از گروهی مسلمانِ نسبتا تندرو
که در یکی از بلاد اسکاندیناوی در حال تبلیغ اسلام بودند و از کلیه امکانات آن
دیار برای یارگیری و تبلیغ هرچه بهتر اعتقادشان استفاده می کردند. لازم به توضیح
نیست که آنچه که برادران معظم ما در آن سوی دنیا تبلیغ می کردند یکسره " از
بیخ ریشه کن کردن دموکراسی غربی" و "جایگزینی بی چون و چرای شریعت
اسلامی" بود و تبعات اکثریت یافتن چنین تفکری مستقیما زیربنای جامعه ای را
هدف قرار می داد که همینک بدون هیچ مشکلی اجازه ی تبلیغ به آنها داده بود. به همین
خاطر عده ای از شهروندان آن کشور معترض بودند که چرا باید یک نفر در کشور خود ما
بر علیه ساختار مذهبی و سیاسی ما تبلیغ کند و ما هم همه ی امکانات کشور را در
اختیارش بگذاریم و حمایتش کنیم؟ و از کجا معلوم همین افراد بر علیه امنیت ملی ما
اقدامی نکنند؟ پاسخ سیاستمداران آن کشور جالب توجه و به ظاهرمنطقی بود.(البته کاری
به لایه های رویی و زیری دموکراسی غربی ندارم) ایشان می فرمودند که ما به علت
اعتقادی که به دموکراسی داریم و قوانینی که بر این اساس نوشته شده نمی توانیم جلوی
تبلیغ هیچ دین ، مذهب و یا مسلک سیاسی را بگیریم. ولو اینکه باعث به خطر افتادن
پایه های همین دموکراسی شود. و این یعنی پاشنه ی آشیل هر گونه تفکر و دیدگاهی که
به آزادی افراد و دادن حقوق برابر به آنها معتقد است. اینجاست که افراد مختلف و به
دلایل مختلف، خواسته یا ناخواسته، به از بین رفتن ارزش های آزادی و دموکراسی کمک
می کنند و به جایش تفکری را می نشانند که یا در آن منافعی دارند و یا سالهاست با
ارزش های آن زندگی کرده اند و برایشان غیر قابل تغییر است. حالا این پاشنه ی آشیل
را با همین شرایط تعمیم بدهید به حقوق زنان در کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته.
پدرم میگفت " نامه ای خوانده از بورخس به سارتر و دووبوار که در آن برایشان توضیح
داده، شاید تفکرات شما بسیار مترقیانه و متعالی باشد و کرامت انسانی زنان را به
عالیترین شکل محافظت کند اما فمینیسم در فرانسه و در نزد طبقه ی روشنفکر، که مراحل
رشد فکری را گذرانده است چنین معنایی دارد. فمینیست در کشور من، در میان زنان عامی
و کمتر تحصیل کرده، تنها به دیکتاتوری و استبداد زنان در خانواده می انجامد. " و این بسیار شبیه اتفاقایست که در ایران
در حال رخ دادن است. شاید با وجود دیدگاه های مردسالارانه ی حاکمیتِ مذهبی و حضور
همچنان پایدار مردِ سنتی در ساختار جامعه، فرصت به نگرانی از دیکتاتوری فمینیسم
نرسد اما این هشدار رویدادیست که میتوان کم و بیش سراغش را در میان طبقه ی متوسط
رو به بالای ایران، در میان مردانی که عمیقا به برابری حقوق زن و مرد معتقدند و نمی
توانند بر خلاف آنچه که فکر می کنند عمل کنند، گرفت.
قسمتی از نگرانی های من وجه شخصی دارد و شاید
نباید آن را به کل تعمیم بدهم. اما به نظر می رسد آنجا که دلایل و منطق موجه به نظر می رسد مهم نیست چه کسی آن را بیان می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر