۱۳۹۳ دی ۳, چهارشنبه

افسانه "آه" و پیرمرد بر زیر بار

این فیلمو یادتون میاد؟ یه زنه بود که از زندگیش ناراضی بود و همش غر می زد و "آه" می کشید؟توی یکی از همین "آه" کشیدنا  یهو یه جوون خوش تیپِ عارف مسلکی اومد  بهش گفت: " چه مرگته انقدر "آه" می کشی ؟" اونم گفت: " من از زندگیم خسته شدم منو ببر یه جای دیگه" طرفم دید راس میگه زندگیش خیلی تخمیه  آرزوشو برآورده کرد و بردش به یه زندگی دیگه که دلش می خواست داشته باشه. یه مدت که تو اون زندگی بود دوباره شاکی شد و "آه" کشید  و دوباره طرف اومد و بردش به یه داستان دیگه و همینطوری ادامه داشت تا اینکه زنه شد صاب کارهمون نقش اولی خودش و آرزوی خودشو برآورده کرد!!!(تهمینه میلانیه دیگه!!)
 اِنی وِی...  چیزی که این وسط هیشکی حواسش نیست اینه که این زنیکه همچین جوون خوش سیما رو جنده کرد که دیگه رفته و پشت سرشم نیگا نمی کنه. بابا ما سرطان حنجره گرفتیم از بس "آه" کشیدیم. یه گوشه چشمی، یه خبری، یه سوالی. مرد خوش سیما هم نخواستیم یه احمدی نژادی ، یه استاد اسدیی کسی بیاد ما رو ورداره ببره یه جای دیگه. اصلن داستان ما رو عوض کنه . به جون خودم در سطح بابک زنجانی و اینا نمی خوایم ، همین که از این سرسام خلاص شیم خودش کافیه.
در آخرهم ازاین تریبون اگه صدای ما رو می شنوی داداش " آه .. آه..".

پ.ن : یه چیز دیگه اینکه  فکر کنم ما زیاد "آه" می کشیم این طرف با "آه.. آه" اشتباه می گیره برادر از قدیم گفتن :
 " پیرمرد بر زیر بار و دختری بر زیر یار
هر دو می نالند اما این کجا و آن کجا؟"