۱۳۹۴ اردیبهشت ۶, یکشنبه

تحقیر

1. آلمان جنگ جهان اول را می بازد. معاهده ی ورسای بسته می شود و آلمان به پرداخت غرامت های سنگین محکوم می شود. کشور دچار بحران اقتصادی می شود. هر دلار آمریکا ب با  ۴ تریلیون و ۲۰۰ میلیارد مارک آلمان  معامله می شود.  در این میان حزب نازی مردم را به مقاومت منفی و برانگیختن احساسات میهن پرستانه دعوت می کند. نازیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا ظهور می کند. جنگ جهانی دوم آغاز می شود.
2. خاورمیانه با داشتن بیشترین ذخایر نفتی به عنوان مهمترین منطقه جهان مورد مناقشه ی کشورهای بزرگ قرار می گیرد.افغانستانی که از انحصار شوروی خارج شده محل مناسبی برای ظهور پدیده ی بنیادگرایی اسلامی می شود. گروه های اسلام گرایی که برای مبارزه با شوروی تجهیز شده بودند تبدیل به دشمن شماره یک غرب می شوند. آمریکا پس از 11 سپتامبر به عراق حمله می کند. صدام سقوط می کند و عراق از هم پاشیده می شود. فقر افسارگسیخته، نبود آزادی های مدنی، فرصت های برابر و امنیت جانی، سیل پناهندگان خاورمیانه و آفریقا را به کشور های اروپایی می کشاند. جوانان و نوجوانان مهاجر در فضایی تحقیر آمیز به زندگی در اروپا ادامه می دهند. یا شغلی ندارند و یا مشاغل پست را به آنها می سپارند. به دنبال بهار عربی و بی ثباتی منطقه داعش رشد می کند. فراخوان عضوگیری می دهد و خیل مسلمانان اروپا نشین به عراق و سوریه سرازیر می شوند. فاشیسم اسلامی در منطقه روز به روز پیشرفت می کند.
3. جمهوری اسلامی سال 57 روی کار می آید. در فاصله ی کوتاهی تبدیل به دیکتاتوری مذهبی می شود و تمامی دیدگاه های متفاوت را ممنوع می کند. تک صدایی و نبود آزادی های اجتماعی  به همراه سوء مدیریت ارکان حاکمیت موجب ویران شدن بنیان های اقتصادی و سیاسی می شود. اقشار مختلف مردم با نادیده گرفتن های هر روزه از طرف حاکمیت مواجه می شوند. چه اقشار کم درآمد که محتاج امکانات اقتصادی و رفاه مالی هستند و چه اقشار متوسط جامعه که دغدغه ی فرهنگی و آزادی های فردی دارند. این موج بی توجهی موجب رشد احساس تحقیر در میان افراد جامعه می شود. مردم تحقیر شده به دنبال دست آویزی برای اثبات خود می گردند. هر لحظه به چیزی چنگ می زنند و با هر بار شکست دچار حس سرخوردگی و تحقیر بیشتر می شوند. فاشیسم ایرانی نیز در میان لایه های پنهان ایرانی رشد می کند و هر از گاهی خود را نمایان می کند
4. مهاجرین غیر قانونی استرالیا در جزیره های کوچک و با کمترین امکانات انسانی زندگی می کنند. دست به اعتراض می زنند و چند نفر کشته و عده ای مجروح می شوند. دولت استرالیا به رایزنی با کشورهای مختلف که صادرکننده ی پناهنده هستند می پردازد تا مهاجرین را برگرداند. مذاکرات رضایت بخش است. سیاسیون به نتیجه می رسند!! وزیر مهاجرت استرالیا از انتقال مهاجرین به کامبوج به همراه بسته ی رفاهی و هماهنگی با دولت کامبوج خبر می دهد. مهاجرین در جزایر شان اعتراض می کنند. حس تحقیر در میانشان رشد می کند. عجیب نخواهد بود اگر مهاجری بمبی در سیدنی منفجر کند.

۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

مکاتبات یومیه (3)

قربانت گردم
برای ما از سفر فرنگ  همین رژیم های عیال مانده است. کلی دستور رژیم خارجی با خودش آورده که بین زن های فامیل پخش می کند. آنجا که بودیم هی از ولنگ و واز بودنشان گله داشت. اینجا که آمدیم "فشن، فشن" از دهنش نمی افتد. همه ی نسوان فامیل را هوایی کرده.شوهرهایشان را هم. ما هم این میانه البته نصیبی می بریم. جایتان خالی در رژیم فرانسوی که اخیرا شروع کرده اند، دیشب کباب گوشت مرقوم شده بود. ما هم خودمان را به رژیم زدیم و همراه ایشان دلی از عذا درآوردیم. منتها به سیاق همیشه کمی زیاده روی کردیم. چشمتان روز بد نبیند سر شبی درد معده امانمان را بریده بود. به زور جوشانده و دارو توانستیم بخوابیم. در خواب دیدیم میان یک دنیایی هستیم، همه دارند همدیگر را میخورند ما هم گلوی عیال را گرفته بودیم و داشتیم خفه اش می کردیم . با هول و ولا بیدار شدیم. لباسهایمان خیس عرق بود. دستمان هم افتاده بود روی صورت عیال بنده ی خدا به زور نفس می کشید. نمی دانم این خوی حیوانی که می گویند نوع بشر دارد حقیقت است؟ اگر راست باشد حالت خوف انگیزیست. امروز به عیال گفتیم یکی از آن رژیم های سبزیجات را برایمان آماده کند. از خودمان ترسیدیم.

مکاتبات یومیه (2)

قربانت گردم
پیرو دزدی چند ماه قبل، با عیال به بازار رفته و جهت اشیاء ذیقیمتمان گاوصندوقی ابتیاع کردیم. به خاطر فضای محدود خانه و بی قواره گی ذاتی، کوچکترینش را خریدیم که ماشاالله با همین سایز هم حسابی ما را برای بردن به خانه به زحمت انداخت. همان روز هم هر چه داشتیم و نداشتیم را به دل قرصش سپردیم و خیالمان را تخت کردیم. تا دیروز که از بزم شبانه ی فامیل بر می گشتیم دیدیم جا تر است و بچه نیست. دزد گرامی خود گاوصندوق را برده بود. پلیس را خبر کردیم آمدند شکل و رنگش را پرسیدند و رفتند. امروز هم که زنگ زده اند بیاید لاشه ی گاوتان را ببرید، خسارت مردم را هم بدهید!! گویا لاشه اش را جلوی راه انداخته بودند اتول یک بنده خدایی رفته رویش و همان بالا مانده.
غرض از مزاحمت خواستم اگر برایتان مقدور است چند هزار تومانی برایم بفرستید تا آخر ماه که حقوق می دهند گذران کنیم خسارت این بنده خدا را هم بدهیم. بلای جانمان شد این آینده نگریمان!!

مکاتبات یومیه (1)

تصدقت گردم
از بیخوابی ممتد در رنجم. شب ها بی هیچ دلیلی وقت تلف می کنم. یک سوهان روحی هم در اتاق کناریست که وقت و بی وقت آواز می خواند. صدایش بد نیست اما به دلم نمی نشیند. عجالتا هم همین حالا دارد فریاد می زند. اگر توانستی با مقرری ماهانه برایم کمی بیدمشک بفرست شاید افاقه کند.

۱۳۹۴ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

زایش و مرگ دین

این نوشتار بر مبنای تعدادی واقعیت تاریخی و نتیجه گیری های منطقی سعی در نشان دادن دلیل مرگ ادیان در جهان امروزی و همچنین نوزایی آنها دارد.
ابتدا باید به این سوال پاسخ داد که "دین" به چه معناست؟ دین را ویکی پدیا اینگونه تعریف کرده است  " دین، آیین، کیش؛ یک جهان بینی و مجموعه‌ای از باورها است که می‌کوشد توضیحی برای یک رشته از پرسش‌های اساسی مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و آغاز و پایان احتمالی چیزها، و چگونه زیستن ارائه دهد. ادیان فراعقلی اند، یعنی بخش‌هایی از آن مستقل از عقل و بر مبنای عشق و اعتقاد است." همچنین در ادامه به تفکیک اصول و فروع دین پرداخته است " مجموعه دین از دو بخش تشکیل شده‌است:
 ۱) آموزه‌ها و گزاره‌های اعتقادی (هست‌ها /اصول)
 ۲) دستورهای عملی، اخلاقی و ارزشی که بر پایه آموزه‌های اعتقادی استوار شده‌اند (بایدها /فروع)."
اصول، شامل تبیین و توضیح جهان و پاسخ به پرسشهای بنیادینی همچون نقش انسان، منشا حیات و مرگ است .بخش دوم نیز از آموزه ها و مبانی اخلاقی، جهت تدوین روابط انسانی و چگونگی ارزش گذاری کنش ها و اعمال تشکیل شده است. اما آنچه که در این میان جالب توجه است فاصله گرفتن ادیان از تعریف "هست ها" و پرداختن بیشتر به "بایدها"ست. در واقع با قدرت گرفتن علم و دیدگاه تجربی ، دین به مرور عرصه را به نفع علم رها کرده و بیشتر معطوف به بخش اخلاقی موضوع شده است. این روند را می توان در تکرار قصه ی آفرینش به یک شکل و با کمی تفاوت در ادیان متآخر و خصوصا نزدیک به هم از لحاظ جغرافیایی مشاهده کرد.
اما نکته جالب در داستان شکل گیری ادیان و نحوه ی جابه جایی آنهاست. اگر بپذیریم که ادیان در اصول کم و بیش به هم نزدیکند و با توجه به حضور علم این نزدیکی بیشتر هم خواهد شد، پس تفاوت تنها در نگاه هر دین به اخلاق است. در واقع هر پیامبر را می توان مصلحی اخلاقی به شمار آورد که سعی در ملغی کردن قواعد اخلاقی ثابت و تغییر ناپذیر دین قبلی دارد. اما باید در نظر داشت که این ملغی سازی به سادگی صورت نمی گیرد، هر دین برای بقا و مشروعیت نیازمند پایگاهی اجتماعی سیاسی ست، که این امر با نزدیک شدن به سران قدرت نظیر پادشاه و یا حکومت صورت می گیرد و مصلح جدید برای موفقیت نیازمند پیرزی و یا رخنه در ساختار قدرت است. با فرض پیروزی و برقراری قواعد جدید، برای آنکه بتوان پیروان را زیر پرچم واحدی گرد آورد نیاز است تا قواعد جدید نیز همچون گذشته غیر قابل تغییر و ثابت عنوان شود. دورکیم در تعریف دین به این وجه غیر قابل تغییر دین اشاره دارد " دین عبارت است از دسته‌ای همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور لاهوتی (مجزا از امور ناسوتی) که این باورها و عقایدو روش‌هایِ ثابت و غیرِ قابلِ تغییرِ همه کسانی را که پیرو آنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت متحد می‌کند." در ادامه روحانیون دینی برای بقا و ترویج اعتقادات خود در سطح وسیع یا به سران قدرت متصل می شوند ویا در تلاش خواهند بود تا ساختار قدرت را ساقط کنند و خود تشکیل حکومتی با توجه به پایه های اعتقادی خود بدهند. که روند اخیر در ادیان ابراهیمی بارها تکرار شده است.
اما درست زمانی که قواعد جدید در جامعه رسوب کرده و بستر مناسب نیز به خوبی تدارک دیده شده است ، زمزمه هایی از تغییر در قواعد موجود به گوش خواهد رسید. باید در نظر داشت که  قواعد اخلاقی صرفنظر از دین و یا مذهبی که در جامعه رواج دارد، با توجه به اوضاع اجتماعی، مناسبات سیاسی و یا حتی شرایط جغرافیایی موجود مرتب در حال تغییر است و هرگز ثابت نخواهند بود اما با توجه به ذات تغییر ناپذیر قواعد دینی مکررا بین این دو(دین و اخلاق) و در واقع بین روحانیون در قدرت و مصلحین اخلاقی نبرد در می گیرد که البته همواره  پیروزی با مصلحین اخلاقیست.
اما چرا در دنیای مدرن امروز ادیان رو به زوال می روند؟ شاید بتوان تقصیر را به گردن تکثر انداخت. بلایی که شاید در دهه های گذشته بر سر هنر آمد و عملا به طرح نظریه مرگ هنر انجامید. در دنیای امروز و به عنوان مثال حتی در کشور مذهب زده ای همچون ایران باز هم خیل بی شمار دینداران فردی می تواند گویای پیروزی نسبی اتحاد علم و اخلاق در برابر ایدئولوژی باشد. آنجا که افراد برای تصمیم گیری در مورد امور روزمره و باید و نباید ها رفتاری دیگر در قید و بند قوانین دینی و مذهبی نیستند و بیشتر به دنبال تبعیت از اکثریت و یا دلایل و مستندات علمی هستند. پاسخ پرسش های هستی شناختی را هم که دیر زمانیست از دین نمی پرسند و علم را سر لوحه قرار داده اند. پس می توان به راحتی دلایل لازم برای زوال دین را در دنیای مدرن دید اما آیا این دلایل کافی نیز هست؟ با توجه به رشد عرفان های نو ظهور و حتی شکل ایدئولوژیک یافتن باور های علمی (آتئیست ها)  به نظر نمی رسد بتوان حکم به مرگ دین داد اگرچه می توان از کمرنگ شدن هر روزه اش سخن گفت. گویی انسان همواره برای بقای خود به قواعدی نیازمنداست تا با خیالی آسوده به تبعیت از آنها بپردازد و خود را از زیر بار و مسئولیت انتخاب های متعدد برهاند.