۱۳۹۳ دی ۱۵, دوشنبه

وقتی از بحث حرف می زنیم از چه دم می زنیم؟ *

احتمالا هر کدام از ما در طول دوران زندگی سابقه بحث های طولانی و بی نتیجه با دیگران را داشته ایم. بحث هایی که یا به جدل های پر سر و صدا ختم شده است یا به ناراحتی های کوتاه مدت انجامیده و دست آخر دو طرف بدون نصیبی از بحث از هم جدا شده اند.اما چرا؟ چرا ما نمی توانیم گفتگویی مفید پیرامون یک موضوع را به صورت هدفمند و صحیح دنبال کنیم و در آخر هر کدام با مقداری اطمینان و البته مقدار بیشتری شک صحنه را ترک کنیم؟ نکات زیر شاید جواب سوال هایی باشد که بعد از هر بحثِ بی نتیجه به ذهن خطور می کند:
1. موضوع بحث را مشخص کنید. اینکه درباره چه موضوعی صحبت می کنید؟ اینکه سوال و موضوع بحث برای طرفین شفاف و روشن شده است؟ یا هنوز در طرح مسئله سوالاتی وجود دارد؟ شاید لازم باشد کمی به عقب تر برگردید و از مسائل بدیهی تر بحث را شروع کنید.

2. مطمئن شوید که طرفین، دانش لازم در زمینه بحث را داشته باشند. می توانید از خودتان شروع کنید. از خودتان بپرسید که درباره ی این موضوع تا چه حد اطلاعات و دانش دارید؟ آیا به جز دیدگاهی که در حال حاضر دارید با دیدگاه دیگری هم آشنا هستید؟ اطلاعات شما در این موضوع  تا چه حد به دانش تبدیل شده است و تا چه حد همچنان در مرحله اطلاع است. اگر هم متوجه شده اید که طرف مقابل دانش کافی را ندارد بهتر است بحث را ادامه ندهید. چرا که در این حالت، ماهیت بحث از گفتگو به کلاس درس تغییر کرده است و شما در مقام استاد تمام تلاشتان را برای یاد دادن به فردی خواهید کرد که قرار نیست چیزی از شما بیاموزد!

3. فرهنگ لغت و ادبیات موضوع بحث را بدانید. بحث پیرامون هر موضوعی نیازمند استفاده از کلمات تخصصی آن حوزه است. ندانستن آن کلمات اگر چه بحث را پیش می برد. اما انرژی زیادی را از دو طرف برای فهماندن معنای کلمات می گیرد. البته ساده گویی نکته مثبتی است اما هر چیزی را نمی توان ساده کرد. مثلا وقتی در بحثی جدی درباره تاریخ،چرایی و یا زیبایی شناسی  نقاشی شرکت کرده اید نمی توانید از معنی کلماتی مثل کلاسیک، گوتیک، امپرسیون، هنر انتزاعی، پاپ آرت و ... بی اطلاع باشید.

4. متوجه باشید که شما از دو جایگاه می توانید در بحث شرکت کنید. یا صاحب نظر هستید که خود نیازمند دانش، تجربه و ممارست های بسیار در زمینه مورد نظر است  و یا اینکه تنها به آن موضوع علاقه مندید و آگاهیی نسبی دارید. در هر دو صورت باید متوجه تفاوت دیدگاه و نظر باشید. شما تنها زمانی می توانید از جملاتی نظیر " به نظر من..." یا " من اینطور فکر می کنم..." استفاده کنید که در جایگاه نخست قرار گرفته باشید. در آن صورت است که نظر شما با توجه به تجربیات و مطالعات شما در آن زمینه برای دیگران ارزشمند و قابل تامل است و اِلا نظر شما در حد سلیقه یا یک برداشت نزول می کند و بیشتر برای خودتان قابل احترام است! در این حالت شما در بحث دیدگاهتان را مطرح می کنید که ان هم برداشتی ست آزاد از یافته ها و مطالعات افراد صاحب نظر در حوزه مورد بحث. درواقع شما نظرات شخص یا اشخاصی را پذیرفته اید و اکنون در حال دفاع از آنها و البته دیدگاه خود هستید.

5. مفاهیم اولیه را با هم سینک (sync) کنید. یکسان سازی تعاریف یکی از بنیادی ترین قوانین بحث است و خیلی نیازمند توضیح نیست. در واقع اگر طرفین بحث بر سر مفاهیم اولیه و تعریف آنها به توافق نرسند بحث بر سر هر موضوعی بی نتیجه خواهد ماند.

6. این مورد را یک توصیه بر اساس سلیقه شخصی بدانید و واضح است که می توانید نادیده اش بگیرید. اما بحث را نه به خاطر اثبات دانش تان و یا خودتان بلکه به خاطر نفس بحث و دیالوگ دنبال کنید. ایرادی نیست اگر به دنبال اثبات چیزی هستید. اما بدانید که دانش شما می تواند در کسری از زمان (حتی در چند ساعت) دگرگون شود و تمام مبانی اثباتتان به یکباره درهم بریزد. پس بیش از آنکه به دانسته هایتان ببالید به منطق تان افتخار کنید.

7.البته که اندیشیدن در مرتبه ای بالاتر از دیگر مراتب آموختن قرار دارد. اما در دنیای متکثر امروز ذهن ما برای داشتن نظام و ساختار نیازمند آموختن از دیگران (بخوانید فلاسفه) است. طرح پرسش های بنیادی گاهی ناشی از ناپختگی ست و نه نبوغ. پس وقت خود و دیگران را با بحث های بیهوده تلف نکنید. بهتر است سر در جیب مراقبت فرو ببرید و سکوت کنید.

در آخر برای من بحث کردن بیش از آنکه اطمینان آور باشد سوال آفرین است. گفتگو برای من کمکی ست برای آموختن و به چالش کشیدن آنچه که میدانم و آنچه که طرف مقابل در دانستن اش اطمینان دارد. همین روش برای جلو رفتن کافیست.
باقی بقایتان

*عنوان بر گرفته از داستان  " وقتی از عشق حرف می زنیم از چه دم  می زنیم؟" نوشته ریموند کارور