۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

همزادی فامیلی

عارضم به حضورتان که تازگی ها از دوستی شنیدیم که یکی از آشنایان، تولد خودش و پسرش یک روز است.یعنی هر دو در یک روز متولد شده اند و خب ما هم مثل شما که همین حالا کلی تعجب کرده اید، کلی تعجب کردیم، اما بعد که تعجبمان تمام شد .فکر کردیم عجب کار جالبی و ما هم دلمان خواست. برای همین رفتیم پیش آن آشنا که چند تا سوال زیربنایی بپرسیم. بعد از سلام و احوال پرسی و تعارفات و قدم نورسیده مبارک و این حرفها، بحث را کشاندیم به زمان تولد خودمان و اینکه من در فلان تاریخ به دنیا آمده ام و شما کی بدنیا آمده اید و کلی اظهار تعجب و شادمانی و حیرت از اینکه آقا زاده هم که تولدشان همین حوالی است و بالاخره از زیر زبانش کشیدیم بیرون که" بله تولد من و پسرم یک روز است !! ".آقا ما را میگوئید!! آنچنان تعجبی از خودمان نشان دادیم که یک لحظه فکر کردیم شاید این اطلاعات را در خواب دیده ایم و اصلا خبر نداریم. آن آشنا هم از تعجب ما کلی کیفور شد و یکمی هم که عشقِ تعریف است. کلا با ادا و اطوار ما کلی حال کرد و حالا فرصت را مناسبی دیدیم برای طرح سوالات!!!  اول با هزار خجالت و دوز وکلک  و تعریف از مزایای سزارین و داد سخن در باب مذمت زایمان طبیعی ، پرسیدیم که "آقا زاده با سزارین بدنیا آمده؟" که جواب مثبت بود و خیالمان راحت شد، چون عیال مربوطه با زایمان طبیعی مخالفند و دلشان سزارین میخواهد.حالا چرا؟ میگویند انداممان خراب میشود و درد دارد و خیلی درد دارد و چه کاریه؟؟!!! ما هم هر چه فکر میکنیم میبینیم واقعا هم بچه به آن عظمت از آن درگاه بخواهد بیرون بیاید درد دارد خب! حق دارند. ما خودمان یک شیاف میخواهیم بزنیم کل فامیل و نوامیس اپراتور را به باد فحش میگیریم(البته توی دلمان، و الا یارو شیاف را میگذارد زمین ، شیاف فامیلش را به ما میزند) .از طرفی خب همان اندام را خودمان بعدا میخواهیم استفاده کنیم. دودش به چشم خودمان می رود. در ثانی آنها که میگویند جای بچه را هیچ چیز پر نمیکند حقیقتا در همه ی جوانب درست میگویند!!!
القصه از این سوال که فارغ شدیم باید میرفتم سراغ سوال اصلی و معمای داستان: اینکه چطور می شود آدم آنقدر دقیق برنامه ریزی کند و اصلا چطور باید برنامه ریزی کرد تا روز تولد خود آدم و بچه اش یکی شود ؟ بالاخره بچه که نان باگت نیست سفارش بدهی نیم ساعته بپزند تحویل بدهند.کلی مقدمات دارد، باید عیال حالش خوب باشد، بچه یا بچه ها یک مدتی خانه نباشند یا زود بخوابند! خود آدم پسته زیاد بخورد! فامیل از شهرستان نیاید شب بماند! بعد، همه ی این مقدمات را که فراهم کنی تازه میرسی به مشکل محدودیت زمانی! مثل این بازی های تایمی می ماند اگر در مدت مشخص گل زدی و امتیاز لازم را گرفتی که هیچ، برنده می شوی و بچه مربوطه را نُه ماه بعد، از تنور تحویل میگیری و به سلامت!! والا بدبختانه میروی تا سال بعد و در این یک سال معلوم نیست که کاندومی پاره نشود و  عیال مربوطه قرصی را دیر نخورد، کار خداست دیگر!!! همه ی برنامه های آدم میریزد به هم. استرس اش هم که پدر آدم را در می آورد، شیره ی آدم را خشک میکند. تازه یک مشکل دیگر ترک عادت است. خب تا آن هفته و ماه کذایی، آدم هی عادت دارد وقتش که رسید بیاید بیرون و هر چی داد و هوار دارد سر کوه و تپه خالی کند ، از قدیم هم که گفته اند ترک عادت موجب مرض است، حالا یکهو میگویند وقتش که رسید بیرون نیا همان تو بمان داد و هوارت را هم توی همان فضای محدود بزن. خوب آدم گوه گیجه میگیرد.
حالا فکر کنید من با اینهمه سوال در سرم ، چطور باید اینها را از یک نفری که  با او رودربایستی هم دارم بپرسم. اما بالاخره دل را به دریا زدم و به آن آشنا گفتم که اگر اجازه بدهید و کپی رایتی چیزی برای این حرکت نبوغ آمیزتان ندارید، من هم قصد تقلید از شما را دارم و دلم میخواهد من و بچه ام در یک روز بدنیا بیاییم. آن آشنا حرفهایم را که شنید اول کمی فکر کرد و بعد با سر اشاره کرد که نزدیک تر بیایم و همه ی آن چه که لازم بود را از سیر تا پیاز برایم گفت. من هم با اینکه به ایشان قول حفظ تجربیات را داده ام اما قول گرفتم که چند سرنخ به شما بدهم تا اگر خواستید شما هم بچه هایتان را با خودتان یا عیال سِت کنید. فقط مثل همیشه زیاده روی نکنید. چون ضایع است. بالاخره آدمیزاد است به شک می افتد. مثلا اگر دیدید عیالتان روی یک تاریخ خاص تاکید دارد که توی شناسنامه خودتان و خودش و فامیل نیست، گناهش پای خودتان به ما مربوط نمی شود.
 اما سرنخ ها :
 اول اینکه روابطتان را با پدر و مادرتان بهتر کنید تا بتوانید از آنها سوالهای خصوصی بپرسید. مثل :  "شیطونا اون روز که منو درست میکردید یادتونه؟"" . بعد با توجه به جوابها میتوانید با تقریب خوبی محاسبه کنید که کی باید دست به کار شوید. برای شروع بهتر کردن روابط هم به نظرم میتوانید با شوخی دستی شروع کنید. میدانم که کمی سخت است اما کلا آدم باید با پدر و مادرش راحت باشد!!!!
دوم اینکه مطالب زیادی درباره خوش یمن بودن تصادف تولد پدر یا مادر با فرزند پیدا کنید و به خورد عیال مربوطه بدهید.چون قرار است در یک بازه کوتاه مدت، کلی ایشان را زحمت بدهید. بالاخره کاه از خودتان نیست کاهدان که از خودتان است.زندگی که فقط همین یک هفته نیست!! میخواهید عمری با هم زندگی کنید و  قرار نیست به خاطر یک بچه ریقو ، کاهدان و صاحبش را درب و داغان کنید. استفاده از ایمیل های تبلیغاتی و مجلات زرد به شدت توصیه می شود.اگر هم بتوانید این حرف را در دهان یکی از شخصیت های "حریم سلطان" یا " شمیم عشق" بگذارید که دیگر خیالتان راحت کاهدان که هیچ انبار پشتی را هم صاحب شده اید دربست!!!!
سوم اینکه به خودتان برسید.هر چه میتوانید عسل و پسته و قوَتو و از این چیزها بخورید.اگر هم بتوانید جلوی خودتان را بگیرید و بعدا گندش درنیاید! در هفته های نزدیک به موعد مقرر یک چند باری دودی بگیرید، میگویند معجزه میکند. کلیه وسایل جلوگیری را هم از داروخانه های اطراف جمع کنید و انبار کنید. یک آیه ی چیزی هم پیدا کنید در مذمت جلوگیری از بارداری بالای تخت تان نصب کنید. بالاخره تاثیر دارد. داستان حضرت مریم را که بلدید؟؟ شاید شانس آوردید با خدا فامیل شدید!!!!
توصیه آخر اینکه اگر توانستید و حال و حوصله اش را داشتید و خواستید یک کار ماندگار برای فاکمیل(همان فامیل خودمان است در زمان اشتغال به کار) انجام بدهید، بنشینید یک تقویمی درست کنید. تاریخ تولد اعضای فامیل را دربیآورید بعد محاسبه کنید ببینید کی باید دست بکار شوند ! زحمت دارد اما کلی هم ثواب دارد!!! البته بعد از چاپ تقویم تا یک مدتی از دید زنان فامیل دور باشید برای خودتان بهتر است!!
در آخر هم خیلی جو گیر نشوید!! تاریخ تولد بچه مهم است اما به پارگی های ممتد دو طرف نمی ارزد. خیلی هم به پدر و مادرتان گیر ندهید، بعضی والدین خیلی شوخی سرشان نمی شود یکهو دیدید در حوالی چهل سالگی پدرتان آنچنان خواباند بیخ گوشتان بچه که هیچ از تولد خودتان هم پشیمان شدید.عیال را هم خیلی اذیت نکنید. بچه می آید و میرود آنکه شب کنارش میخوابید کَس دیگری است. هیچ وقت یک هفته را فدای کل سال نکنید اگر اذیت کردید و بقیه سال مجبور بودید التماس کنید، نگویید ما نگفته ایم!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر