۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

مکاتبات یومیه (2)

قربانت گردم
پیرو دزدی چند ماه قبل، با عیال به بازار رفته و جهت اشیاء ذیقیمتمان گاوصندوقی ابتیاع کردیم. به خاطر فضای محدود خانه و بی قواره گی ذاتی، کوچکترینش را خریدیم که ماشاالله با همین سایز هم حسابی ما را برای بردن به خانه به زحمت انداخت. همان روز هم هر چه داشتیم و نداشتیم را به دل قرصش سپردیم و خیالمان را تخت کردیم. تا دیروز که از بزم شبانه ی فامیل بر می گشتیم دیدیم جا تر است و بچه نیست. دزد گرامی خود گاوصندوق را برده بود. پلیس را خبر کردیم آمدند شکل و رنگش را پرسیدند و رفتند. امروز هم که زنگ زده اند بیاید لاشه ی گاوتان را ببرید، خسارت مردم را هم بدهید!! گویا لاشه اش را جلوی راه انداخته بودند اتول یک بنده خدایی رفته رویش و همان بالا مانده.
غرض از مزاحمت خواستم اگر برایتان مقدور است چند هزار تومانی برایم بفرستید تا آخر ماه که حقوق می دهند گذران کنیم خسارت این بنده خدا را هم بدهیم. بلای جانمان شد این آینده نگریمان!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر