۱۳۹۴ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

زایش و مرگ دین

این نوشتار بر مبنای تعدادی واقعیت تاریخی و نتیجه گیری های منطقی سعی در نشان دادن دلیل مرگ ادیان در جهان امروزی و همچنین نوزایی آنها دارد.
ابتدا باید به این سوال پاسخ داد که "دین" به چه معناست؟ دین را ویکی پدیا اینگونه تعریف کرده است  " دین، آیین، کیش؛ یک جهان بینی و مجموعه‌ای از باورها است که می‌کوشد توضیحی برای یک رشته از پرسش‌های اساسی مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و آغاز و پایان احتمالی چیزها، و چگونه زیستن ارائه دهد. ادیان فراعقلی اند، یعنی بخش‌هایی از آن مستقل از عقل و بر مبنای عشق و اعتقاد است." همچنین در ادامه به تفکیک اصول و فروع دین پرداخته است " مجموعه دین از دو بخش تشکیل شده‌است:
 ۱) آموزه‌ها و گزاره‌های اعتقادی (هست‌ها /اصول)
 ۲) دستورهای عملی، اخلاقی و ارزشی که بر پایه آموزه‌های اعتقادی استوار شده‌اند (بایدها /فروع)."
اصول، شامل تبیین و توضیح جهان و پاسخ به پرسشهای بنیادینی همچون نقش انسان، منشا حیات و مرگ است .بخش دوم نیز از آموزه ها و مبانی اخلاقی، جهت تدوین روابط انسانی و چگونگی ارزش گذاری کنش ها و اعمال تشکیل شده است. اما آنچه که در این میان جالب توجه است فاصله گرفتن ادیان از تعریف "هست ها" و پرداختن بیشتر به "بایدها"ست. در واقع با قدرت گرفتن علم و دیدگاه تجربی ، دین به مرور عرصه را به نفع علم رها کرده و بیشتر معطوف به بخش اخلاقی موضوع شده است. این روند را می توان در تکرار قصه ی آفرینش به یک شکل و با کمی تفاوت در ادیان متآخر و خصوصا نزدیک به هم از لحاظ جغرافیایی مشاهده کرد.
اما نکته جالب در داستان شکل گیری ادیان و نحوه ی جابه جایی آنهاست. اگر بپذیریم که ادیان در اصول کم و بیش به هم نزدیکند و با توجه به حضور علم این نزدیکی بیشتر هم خواهد شد، پس تفاوت تنها در نگاه هر دین به اخلاق است. در واقع هر پیامبر را می توان مصلحی اخلاقی به شمار آورد که سعی در ملغی کردن قواعد اخلاقی ثابت و تغییر ناپذیر دین قبلی دارد. اما باید در نظر داشت که این ملغی سازی به سادگی صورت نمی گیرد، هر دین برای بقا و مشروعیت نیازمند پایگاهی اجتماعی سیاسی ست، که این امر با نزدیک شدن به سران قدرت نظیر پادشاه و یا حکومت صورت می گیرد و مصلح جدید برای موفقیت نیازمند پیرزی و یا رخنه در ساختار قدرت است. با فرض پیروزی و برقراری قواعد جدید، برای آنکه بتوان پیروان را زیر پرچم واحدی گرد آورد نیاز است تا قواعد جدید نیز همچون گذشته غیر قابل تغییر و ثابت عنوان شود. دورکیم در تعریف دین به این وجه غیر قابل تغییر دین اشاره دارد " دین عبارت است از دسته‌ای همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور لاهوتی (مجزا از امور ناسوتی) که این باورها و عقایدو روش‌هایِ ثابت و غیرِ قابلِ تغییرِ همه کسانی را که پیرو آنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت متحد می‌کند." در ادامه روحانیون دینی برای بقا و ترویج اعتقادات خود در سطح وسیع یا به سران قدرت متصل می شوند ویا در تلاش خواهند بود تا ساختار قدرت را ساقط کنند و خود تشکیل حکومتی با توجه به پایه های اعتقادی خود بدهند. که روند اخیر در ادیان ابراهیمی بارها تکرار شده است.
اما درست زمانی که قواعد جدید در جامعه رسوب کرده و بستر مناسب نیز به خوبی تدارک دیده شده است ، زمزمه هایی از تغییر در قواعد موجود به گوش خواهد رسید. باید در نظر داشت که  قواعد اخلاقی صرفنظر از دین و یا مذهبی که در جامعه رواج دارد، با توجه به اوضاع اجتماعی، مناسبات سیاسی و یا حتی شرایط جغرافیایی موجود مرتب در حال تغییر است و هرگز ثابت نخواهند بود اما با توجه به ذات تغییر ناپذیر قواعد دینی مکررا بین این دو(دین و اخلاق) و در واقع بین روحانیون در قدرت و مصلحین اخلاقی نبرد در می گیرد که البته همواره  پیروزی با مصلحین اخلاقیست.
اما چرا در دنیای مدرن امروز ادیان رو به زوال می روند؟ شاید بتوان تقصیر را به گردن تکثر انداخت. بلایی که شاید در دهه های گذشته بر سر هنر آمد و عملا به طرح نظریه مرگ هنر انجامید. در دنیای امروز و به عنوان مثال حتی در کشور مذهب زده ای همچون ایران باز هم خیل بی شمار دینداران فردی می تواند گویای پیروزی نسبی اتحاد علم و اخلاق در برابر ایدئولوژی باشد. آنجا که افراد برای تصمیم گیری در مورد امور روزمره و باید و نباید ها رفتاری دیگر در قید و بند قوانین دینی و مذهبی نیستند و بیشتر به دنبال تبعیت از اکثریت و یا دلایل و مستندات علمی هستند. پاسخ پرسش های هستی شناختی را هم که دیر زمانیست از دین نمی پرسند و علم را سر لوحه قرار داده اند. پس می توان به راحتی دلایل لازم برای زوال دین را در دنیای مدرن دید اما آیا این دلایل کافی نیز هست؟ با توجه به رشد عرفان های نو ظهور و حتی شکل ایدئولوژیک یافتن باور های علمی (آتئیست ها)  به نظر نمی رسد بتوان حکم به مرگ دین داد اگرچه می توان از کمرنگ شدن هر روزه اش سخن گفت. گویی انسان همواره برای بقای خود به قواعدی نیازمنداست تا با خیالی آسوده به تبعیت از آنها بپردازد و خود را از زیر بار و مسئولیت انتخاب های متعدد برهاند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر