۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

مکاتبات یومیه (3)

قربانت گردم
برای ما از سفر فرنگ  همین رژیم های عیال مانده است. کلی دستور رژیم خارجی با خودش آورده که بین زن های فامیل پخش می کند. آنجا که بودیم هی از ولنگ و واز بودنشان گله داشت. اینجا که آمدیم "فشن، فشن" از دهنش نمی افتد. همه ی نسوان فامیل را هوایی کرده.شوهرهایشان را هم. ما هم این میانه البته نصیبی می بریم. جایتان خالی در رژیم فرانسوی که اخیرا شروع کرده اند، دیشب کباب گوشت مرقوم شده بود. ما هم خودمان را به رژیم زدیم و همراه ایشان دلی از عذا درآوردیم. منتها به سیاق همیشه کمی زیاده روی کردیم. چشمتان روز بد نبیند سر شبی درد معده امانمان را بریده بود. به زور جوشانده و دارو توانستیم بخوابیم. در خواب دیدیم میان یک دنیایی هستیم، همه دارند همدیگر را میخورند ما هم گلوی عیال را گرفته بودیم و داشتیم خفه اش می کردیم . با هول و ولا بیدار شدیم. لباسهایمان خیس عرق بود. دستمان هم افتاده بود روی صورت عیال بنده ی خدا به زور نفس می کشید. نمی دانم این خوی حیوانی که می گویند نوع بشر دارد حقیقت است؟ اگر راست باشد حالت خوف انگیزیست. امروز به عیال گفتیم یکی از آن رژیم های سبزیجات را برایمان آماده کند. از خودمان ترسیدیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر