۱۳۹۲ اسفند ۲۱, چهارشنبه

ماه عسل

عارضم به حضورتان ما دوستی داریم که عازم ماه عسل است.آن هم با دوستی دیگر. ما هم که این خبر را شنیدیم تعجب کردیم به دلایلی که بین خودمان بماند بهتر است. اما عجیب تر آنکه همان دوست اولی از ما خواسته که همراهشان برویم و ما نمیدانیم چرا! دلمان هم کلی شورافتاده و کلی فکر و خیال کرده ایم با خودمان که چرا یکنفر باید برای ماه عسل همراه ببرد؟ و مگر ماه عسل را دو نفری نمی روند؟ البته شنیده بودیم مثلا برای آموزش رانندگی همراه می برند تا خدایی نکرده استاد هوس نکند وسط "آموزش"، جای "واو" را با "ی" عوض کند.اما برای ماه عسل؟ هر چه فکر کردیم عقلمان به جایی قد نداد.
به هر حال نشستیم با خودمان فکر کردیم در این موقعیت منحصر بفرد و نادر چه وسایلی نیاز است که همراه خودمان ببریم تا غافلگیر نشویم و آن دوستان هم راحت باشند.اولین چیزی که به ذهنمان رسید یک عدد "هدفون" به اندازه دیش ماهواره است تا هم نتوانیم چیزی بشنویم و هم نتوانیم چیزی ببینیم! کلی هم آهنگ تکنو و متال و هر چه که نگذارد صدا به صدا برسد ریختیم توی پِلیرمان .
بعدش به یک "کیسه خواب" فکر کردیم چون به احتمال قریب به یقین همه ی شب های این ماه را باید بیرون بخوابیم!! خب خدا وکیلی هم نمی شود دو نفر بروند ماه عسل، ما شب ها برویم ور دلشان خروپف کنیم.همه ی حسش می پرد.تازه ما یک مرضی هم داریم توی رختخواب که میرویم تا خوابمان ببرد یک ساعتی طول میکشد.حالا آنها هی باید بیایند بالای سر ما، ما را صدابزنند"بیداری؟....بیداری؟؟" و ما اگر بگوییم بیداریم که بندگان خدا کفری میشوند کیف شان ناسور می شود؛ و اگر چیزی نگوییم و خودمان را به خواب بزنیم که آنوقت رویمان نمی شود فردا صبح توی صورتشان نگاه کنیم، گیرم یک حظی هم شبانه ببریم!
بعد از آن به "مایو" فکر کردیم و اینکه از صبح الطلوع به بهانه شنا بزنیم بیرون تا خود غروب، بالاخره همیشه که شب نباید باشد! آدمیزاد است بعضی وقتها فیل اش روز یاد هندوستان می کند.آن وقت یه نره خری ناشتا روبرویت نشسته باشد که نمی شود. آن موقع فیل ات یاد بورکینافاسو هم نمی کند چه برسد به هندستون.فقط این وسط یک مشکل کوچکی هست، راستش ما اصلا شنا بلد نیستیم و مانده ایم از صبح تا غروب چند بار باید فاصله ساحل تا عمق یک و نیم متری را شنا کنیم؟
 بعدش از خودمان پرسیدیم که نمی شود ما یک ماه تمام ول بچرخیم، بالاخره یک زمانی هم باید برویم زیر یک سقف با دوستان گرامی. بعدش دوباره فکر کردیم آدم در ایام ماه عسل دلش میخواهد راحت باشد، هم خودش و هم عسل مربوطه! تا اگر زمانی دوباره فیل اش(ای بابا!!! اصلا این فیل را آدم ببرد هند بگذارد و بیاید خیلی بهتر است) یاد دیار کرد دیگر زحمت بیرون آوردن از  قفس و بلیط و آماده شدن را نداشته باشد. برای خود هند هم بهتر است اصلا!!! بعدش دوباره فکر کردیم با این تفاسیر ما احتمالا بعد از ماه عسل ، شب و روز خواب فیل و حمله ی فیل و حرکات آکروباتیک فیل را می بینیم! بهتر است یک "چشم بند"ی به همراه عصا با خودمان ببریم ، هدفون هم که توی گوشمان است دیگر نه کابوس میبینیم نه آن آدم را معذب میکنیم! حالا یه چند ساعتی در روز چشممان بسته باشد! چیزی نمی شود.البته بعدش یکمی  ترسیدیم گفتیم ما با این همه وسایل عملا از دنیای اطرافمان بی خبر می شویم! آن وقت اگر خدایی نکرده در هند جنگ و خونریزی راه افتاد باشد و فیل را به بنگلادش هم که راه نمی دهند ، بنده خدا بدعادت هم که شده ، یکهو هوس کند بیاید سمت ما، تا ما بیاییم بفهمیم،کل مرزهای آبی و خاکی ما را با خاک یکسان کرده  و کار از کار گذشته است.آنوقت ما می شویم آش نخورده و کَیَوانِ جر خورده!!!
حالا با همه ی این اوصاف داریم خودمان را مهیا میکنیم برای رفتن به یک ماه عسل سه نفره! دل توی دلمان نیست ببینیم آخر این ماه، ما کجائیم؟ فیل کجاست؟ هند چه خبر است؟ کلی هم استرس داریم.ته کَیَوانمان هم یه جوری ذوق ذوق میکند.حالا چرا آنجا نمیدانیم! به هر حال اوضاع قمر در عقربی است. در ضمن تازه امروز فهمیده ایم آن هدفونمان سیمش اتصالی دارد، مرتب قطع و وصل می شود.کیسه خوابمان پاره است و مایوِ مان را هم برادرمان کش رفته! ما مانده ایم و یک چشم بند و عصا با یک فیل پا به راه و هندوستان که خدا کند اوضاعش آرام باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر